وای ، باران باران ؛ شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
حمید مصدق: قصیده آبی، خاکستری، سیاه
دوست خوبم سلام..وبلاگ قشنگی داری.خوشحال میشم اگه سری به وبلاگ منم بزنی تا در صورت تمایل تبادل لینک کنیم.پس منتظرتم...به امید دیدار[گل][گل][گل][گل][گ
این شعر ادامه هم دارد؟
البته . یه ترانه نسبتا بلنده.
تهدید مکن عشق حذر دارد و بستحمیل مشو یاد گذر دارد و بساین یار دمی که دیده ای دور و برتهر بار به عشق کس نظر دارد و بساین جور دلها....تو دنیای امروزی بهشون می گن صورتک های جذاب. بیچاره طعمه
مرسی
دوست خوبم سلام..
وبلاگ قشنگی داری.خوشحال میشم اگه سری به وبلاگ منم بزنی تا در صورت تمایل تبادل لینک کنیم.
پس منتظرتم...
به امید دیدار[گل][گل][گل][گل][گ
این شعر ادامه هم دارد؟
البته . یه ترانه نسبتا بلنده.
تهدید مکن عشق حذر دارد و بس
تحمیل مشو یاد گذر دارد و بس
این یار دمی که دیده ای دور و برت
هر بار به عشق کس نظر دارد و بس
این جور دلها....تو دنیای امروزی بهشون می گن صورتک های جذاب. بیچاره طعمه
مرسی