در بخش نویسندگی و تصویرگری
احمدرضا احمدی و فرشید مثقالی نامزد جایزهی آسترید لیندگرن
فرهنگخانه: احمدرضا احمدی و فرشید مثقالی از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان نامزدهای دریافت جایزه جهانی آسترید لیندگرن در سال ۲۰۱۳ معرفی شدند.
انتخاب کانون به عنوان یکی از سه گروه معرفی نامزد دریافت این جایزه در ایران، پس از بررسیهای کارشناسی، احمدرضا احمدی و فرشید مثقالی، دو چهرهی مطرح و شاخص ادبیات کودک و نوجوان، را در بخش نویسندگی و تصویرگری به اهدا کنندگان این جایزه معرفی کردند.
جایزه جهانی آسترید لیندگرن، بزرگترین جایزه جهانی ادبیات کودک و نوجوان در سطح جهان است که از سوی دولت سوئد همهساله برای گرامیداشت یاد آسترید لیندگرن، نویسنده بنام سوئدی و صاحب کتابهایی چون "پی پی جوراببلند" و " کارلوس روی پشت بام"، پایهگذاری شده و اهدا میشود.
این نویسنده سال ۲۰۰۲ در سن ۹۴سالگی دیده از جهان فروبست.
هدف از اهدای این جایزه، تقویت و بالا بردن کیفیت در ادبیات کودک و نوجوان و ارتقای وضعیت حقوق کودکان در جهان است.
به گزارش ایسنا، در ایران همچون سالهای گذشته، "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان"، "شورای کتاب کودک" و "مرکز پژوهشی ادبیات کودک" به معرفی نامزدهای دریافت جایزه سال ۲۰۱۳ میپردازند.
جایزه سال ۲۰۱۲ به نویسندهای هلندی به نام "گاس کویجر" اهدا شد؛ نویسندهای که متولد سال ۱۹۴۲ است و کتابهایش تاکنون به بیش از ۱۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
این جایزه در سالهای گذشته به نویسندگان و تصویرگرانی از کشورهای اتریش، آمریکا، برزیل، انگلیس، ژاپن، ونزوئلا، استرالیا، بلژیک ،فلسطین و هلند اهدا شده است.
سال گذشته، کانون احمدرضا احمدی و مصطفی رحماندوست را در حوزه نویسندگی به این مسابقه معرفی کرد.
«گابریل گارسیا مارکز»،در حال از دست دادن حافظهاش
فرهنگخانه: «گابریل گارسیا مارکز»، نویسندهی سرشناس ادبیات جهان به تدریج در حال از دست دادن حافظهاش است.
«گابریل گارسیا مارکز»، نویسندهی کلمبیایی برندهی نوبل ادبیات به تدریج حافظهاش را از دست میدهد و صدای آشنایانش را نمیشناسد.
«پلینی مندوزا آپولیوس»، دوست نزدیک «مارکز» در مصاحبه با یک روزنامهی شیلیایی اعلام کرد، پس از پنج سال موفق به تماس با مارکز شده است، زیرا خالق «صد سال تنهایی» قادر به تشخیص صدای او از پشت تلفن نیست.
نگرانیها دربارهی وضعیت سلامتی این نویسندهی معروف زمانی بیشتر میشود که بدانیم مادر و برادر مارکز نیز به آلزایمر مبتلا بودهاند.
مندوزا همچنین گفت: آخرین باری که با هم بودیم، او مطالب به خصوص را فراموش میکرد و مدام از من میپرسید کجا ساکن هستی؟ حالت چهطور است؟ شغلت چیست؟
وی افزود: اما پس از صرف ناهار، ما دربارهی مسائل خیلی قدیمی مربوط به ۳۰ یا ۴۰ سال پیش صحبت کردیم و او به خوبی همه چیز را به یاد میآورد.
دوست مارکز همچنین خاطر نشان کرد که برای تبریک هشتادوپنجمین سالروز تولد این نویسنده به او زنگ زده، اما با همسر او صحبت کرده است؛ چرا که مارکز از ترس نشناختن مخاطب از جوابدادن به تماسهای تلفنی خودداری میکند.
بسیاری از دوستان مارکز که با او تماس تلفنی داشتهاند، این مطالب را تایید کردهاند.
وای خدای من!
داشتم عکسهای « پدر دوبله ایران » - علی کسمایی - رو می دیدم منقلب شدم. خدایا چقدر سخته ، چقدر تلخه، الهی ، همه بیماران رو شفای عاجل عنایت فرما، آمین یا رب العالمین.
آنی تو
آن کنایه مرموز
که در نهفت عشق روان است
دانستن اش ضرور,
و گفتن اش محال!
تو...,آنی تو
از ما گذشت
باید به ابر بیاموزیم
تا از عطش نمیرد
باید به قفل ها بسپاریم
با بوسه ایی گشوده شوند
بی رخصت کلید ...
نصرت رحمانی
بابک بیات
دارم رادیو گوش می کنم که گفت امروز سالروز تولد « بابک بیات » عزیز است. ( چند روز پیش هم تولد کامبیز روشن روان 28/3/19)
با اینکه چند ساله که دیگه نیست تا موسیقی بسازد تا مثل فیلم سام و نرگس با موسیقی اش اشک بریزیم تا صدای حمید حامی گم نام، نیما رهنمای آروم و حمید خندان باز هم گمنام را با نت هایی که دنبال هم تشخص می بخشید و ردپایی از خود برجا می گذاشت تا از دل برآید و لاجرم بر دل نشیند، اما باز هم فراموش نشدنی و عزیز است.
یادش گرامی
لوریس چکناواریان 75 ساله شد
گام اول: دیشب با خواهرم و همکارم رفتیم اجرای کنسرتی که به همین مناسبت برگزار شده بود. بماند که ساعت شروع برنامه 9 بود و ما نه و نیم رسیدیم. چند نفری هم که قرار بود بیان نیومدن.
گام دوم: وقتی داخل تالار شدیم یه کم جلب نظر کردیم خب آخه خواهرم چشماشو عمل کرده ( لازیک ) و هنوز عینک مخصوص به چشم داره. اینکه میگم مخصوص چون از اون عینکایی که خود کلینیک می ده و مثل عینک نابیناها کاملا مشکی و نور ازش رد نمی شه ( و البته که پولاریزه).حالا تصور کن یه شال سفید هم سرش بود نمی دونم حالا چرا سفید! راستی یاد شخص خاصی نیفتادی؟!
گام سوم: اجراها که فوق العاده بود، یه نوازنده خیلی چاق هم داشتن که واقعا دوست داشتنی بود و چیره دست. مدل رهبری و حرکات استاد چکناواریان هم که دیدنیه!
گام چهارم: یه اجرا مونده به آخری هم یکی از اون دو تا کنترباس نوازها نمی دونم عطسه اش گرفت یا سرفه یا حالش بد شد که سازشو خوابوند زمین و صحنه رو ترک کرد بعد دوباره برای اجرای بعدی اومد.
گام پنجم: یه برنامه خاصی که آقای چکناواریان داشتن معرفی و اجرای یه دختر دوازده ساله بود که فوق العاده فوق العاده مسلط و زیبا می نواخت یادم نیس اسم قطعه ای که نواخت چی بود ولی همه مات و مبهوت این صدای قوی و زیبا شده بودن که این دختر کوچولو با اون دستای ظریفش از ویولون می گرفت.
با تشوق حضار دوباره نواخت و یه قطعه دیگه هم اجرا کرد.
گام ششم: اجرای برنامه توسط ارکستر مجلسی ارمنستان به رهبری لوریس چکناواریان بود، به مناسبت هفتاد و پنجمین سالروز تولد ایشون.
به امید سالهایی که این مراسم برای سالشماری سه رقمی تولد ایشون و باز هم به رهبری خودشون انجام شه.
تو یه برنامه تلویزیونی مهمان برنامه داشت صحبت می کرد از خیانت ها و ظلم هایی که به اسلام شده از آغاز تا حالا و اینکه بهائیت و وهابیت را دشمنان ترویج کردن و باعث چه انحرافاتی در فهم دین شدن، توضیح می داد که مجری برنامه اینطوری گفت: « بسیار عالی » !
به نظر شما این یعنی چی؟ اون مجری نباید اصلا به موضوع حرفای مهمون حتی توجه می کرد؟ چه ترکیبات تفضیلی بی جایی به کار می برن این همه چی دان های برنامه های تلویزیونی!
بدا به حال ما!