مثل همیشه چشم به راه نگاه توست
نقاره ها زشوق تو دارند گفت و گو
پیچیده در رواق سحر ، عطر سبز هو
از خویش می شوند رها فوج کفتران
در سایه سار این همه سیمرغ آرزو
در آستان قدسی ات ای قبله گاه مهر
هستند لحظه های حرم ، دائم الوضو
بنگر غریب خسته ی حیرت نصیب را
در ازدحام آینه ها ، غرق جست وجو
حسن یعقوبی
شعر آتشی فوق العاده است. پست قبلی تان منظورم است. راستی حکایتی است!
حکایتی ست!