مهمونی با لباس غواصی
دیشب رفتیم بالماسکه خیلی خوش گذشت.
لباس غواصی پوشیدم.
او پایی گنده مخصوص باعث شد روی مچ پام کبود بشه.
من و خواهرم زود برگشتیم. ( مامان رو سپرده بودیم به زن دایی بابا و زن عمو )
قرار بود آخر مهمونی به بهترین لباس از نظر بقیه شرکت کننده ها جایزه بدن. ( که نمی دونم کی برد اما شانس زیادی داشتم تا قبل از اومدن پلیس انگلیس و سوپور محله)
خلاصه قرار شد سه ماه دیگه هم « خزپارتی » برگزار بشه.
اولین دفعه - و همون یه بار- که بالماسکه رفتم آذرماه سال 85 خونه همین دوستمون بود. اون دفعه زورو شده بودم با شمشیر پلاستیکی دختر همسایه!
رونمایی از گزیده شاهنامه به زبان اسپانیایی
هم زمان با هزار و دومین سالگرد پایان سرایش شاهنامه، تالار افناک (Fnac) مادرید میزبان برنامه رونمایی کتاب گزیده شاهنامه به زبان اسپانیایی بود.
احمد طاهری روزنامه نگار و مترجم ایرانی و کلارا خانس Clara Janes شاعر سرشناس اسپانیایی به تازگی بخشی از داستان های شاهنامه را برای علاقه مندان شاهنامه در جهان اسپانیایی زبان برگردان کرده اند که به بازه زمانی زاده شدن زال تا مرگ سهراب اختصاص دارد.
به گزارش روابط عمومی بنیاد فردوسی، یک شنبه گذشته تالار افناک در مرکز مادرید جایگاه گردهمایی ایرانیان پر شور و اسپانیایی های شیفته فرهنگ و ادبیات پارسی بود تا شاهد رونمایی کتاب « زال، رستم و سهراب » باشند که از سوی «آلیانزا ادیتوریال» یکی از برجسته ترین بنگاه های نشر اسپانیا روانه بازار شده است.
والریا چیومپی ( Valria Ciompi ) از مدیران آلیانزا ادیتوریال در جمع حاضرین با خرسندی از چاپ شاهنامه گفت: این بنگاه انتشاراتی از سال ها پیش در اندیشه ترجمه و نشر بخشهایی از شاهنامه بوده است.
وی با برشمردن ویژگی های شاهکار دانای توس ادامه داد : شاهنامه از جمله آثار ادبی برجسته تاریخ ادبیات جهان است و « آلیانزا » امیدوار است که روزی سراسر این کتاب شگفت را به زبان اسپانیایی منتشر سازد.
ترجمه مستقیم بخشی پیوسته از داستان های شاهنامه به زبان اسپانیایی کم پیشینه بوده است و بدین روی مسوولان آلیانزا ادیتوریال آرزومند هستند که با انتشار این کتاب زمینه آشنایی بیشتر اسپانیایی زبان ها را با شاهنامه فراهم کنند.
چیومپی با ستایش کار بزرگ مترجمان کتاب، تصریح کرد: سال های دراز همکاری کلارا خانس و احمد طاهری در شناساندن شعر پارسی به دنیای اسپانیایی زبان نقش بسیار مهمی را در فرهنگ این مردمان ایفا کرده است.
گفتنی است همکاری این دو مترجم، تاکنون رهاوردهای ارزنده ای برای بازنمایی ادبیات روح نواز پارسی در پی داشته است به گونه ای که تا به امروز برگردان اسپانیایی آثار درخوری از بزرگان ایران زمین چون حافظ، مولوی، ابوسعید ابوالخیر، خیام، خواجه عبدالله انصاری، سهراب سپهری، احمد شاملو، نیما یوشیج را به ارمغان آورده است.
در رونمایی کتاب « زال، رستم و سهراب »، کلارا خانس که خود از شاعران و مترجمان نامدار اسپانیاست، شاهنامه را مجموعه ای بی همانند خواند که آمیزه ای از تاریخ افسانه گون و واقعی را در برگرفته است.
وی همچنین تاکید کرد: فردوسی نه تنها اثری بزرگ در ادبیات انسانی آفریده است که ده ها سال کوشش وی در بازیابی و نگاهبانی زبان پارسی در 10 سده پیش نقش بزرگی داشته است.
احمد طاهری نیز در این برنامه درباره زندگانی حکیم ابوالقاسم فردوسی سخن راند.
در برنامه رونمایی گزیده شاهنامه، این مترجم ایرانی مقیم مادرید چنین گفت: با آن که آگاهی گسترده ای از زندگانی حکیم توس در دست نیست، نشانه های بسیاری در سروده های وی موج می زند که از دانش وی در زمینه های مختلف دوران خویش حکایت دارد.
طاهری در بخش دیکری از سخنانش گوشزد کرد: کتابی که امروز به زبان اسپانیایی رونمایی شده بیانگر کاخی است که فردوسی از سخن بنا ساخته است و نه تنها در مدت یک هزار سال گزند نیافته که سایه بلند آن تا سرزمین های گوناگون جهان از جمله اسپانیا رسیده است.
پس از این گفتارها، پاره ای از سروده های فردوسی واگویه کننده داستان زندگانی زال، رستم و سهراب به دو زبان پارسی و اسپانیایی خوانده شد.
ادامه مطلب ...اورژانس
دیشب ساعت 10 مامان تو اورژانس بیمارستان بستری شد. کادر پزشکی و پرسنل اورژانس واقعا خوب عمل کردن ، خدا بهشون قوت بده و صبر.
از دیشب که جراح مغز و اعصاب برای ویزیت اومد و اسکن و رادیوگرافی مامان رو دید دستور داد برای ام.آر. آی ساعت حدودای نیمه شب بود تا امروز ظهر ساعت یک بعداز ظهر بیمار اورژانسی ما نوبت ام.آر.آی بهش رسید. حالا تصور کنید یه آدم که هوش و حواسش هست با یه بدن پر از درد و آماسیده رو یه تخت اورژانس افتاده یه تخت برانکار سفت هم زیرش باشه کمر دیسک عمل شده هم داشته باشه سرم هم بهش تزریق کرده باشن اونوقت چه طوری ( با عرض پوزش) قضای حاجت کنه؟!
اینا طبیعیه درست ولی نه بیماری که وسط اورژانس بین این اتاق و اون تخت همش جا به جا می شه خب البته درست هم هست چون تخت ها رو هر دفعه یه مدل می دن که برای یه کاری و یه بخشیه.
خلاصه امروز از ساعت سه بعداز ظهر پزشکا گفتن می تونه مرخص بشه البته با یه شکستی تو مهره دوم گردن به شرط اینکه دکتر متخصص جراح مغز و اعصاب دستور بده. البته ایشون واقعا مسئولیت پذیر بودن حتی با یه مریض بدحال تصادفی که نیاز به عمل داشت شخصا به اسکن مراجع کردن و اینطوری شد که ساعت هفت و نیم گفتن مرخص و خدارو شکر.
حالا رفتم پیش مدیر کشیک اورژانس میگه امروز که مامور بیمه اومده برگه شمارو پر نکرده بنابراین یا همه هزینه اورژانس رو می پردازین یا بیمارتون تا فردا صبح می مونه.
خلاصه این شد که معلوم شد ای بابا انگار هیچ وقت قرار نیست همه کارها طبق برنامه پیش بره و باید یه اشتباهاتی تو انجامش باشه که البته بود ولی قابل چشم پوشی.
با این اوصاف برای مریض ما که گفته بودن احتیاطا 48 ساعت باید بمونه خب بد نشد ولی کلی کلافه و خسته است اونم با گردن بسته.
ان شاءالله خدا همه بیماران را شفا عنایت کند.
آدم تنها : خدا
سالها مثل ثانیه می گذرن ، دیگه دقیق یادم نیس چن سال پیش بود عزیزی کتاب « ژنرال در هزارتوی خود » رو پیشنهاد کرد.
دیروز کتاب رو تموم کردم. زندگی آدمای تنهای دنیا فرقی نمی کنه کجا باشن چه شکلی باشن و چی کاره اما همشون مثل همن و بزرگ و البته تنها.
مطمئم کسی که فکر خوندن این کتابو پیشنهاد کرد خودش مثل خدا تنهاست.
داستان گم شدن و پیدا شدن کارت ملی من
این دومین باره طی این چند وقت مدارک اصلی ام از دستم می رن. بهتر بگم گم می شن.
چهارشنبه دوهفته قبل (فکر کنم) به تاریخ هیجده بهمن، تو ایستگاه بی آر تی کیف پولم زدن (دزدیدن) کارت ملی ام هم توش بود. یه هفته که اصلا وقت نکردم دنبالشو بگیرم ولی خانواده کلی گفتن دنبالشو بگیر برات دردسر نشه. خلاصه تا اینکه همین شنبه صبح دوباره داداشم دعوام کرد که چقدر بی خیال و گیجم . بعد من هم به بابا گفتم لطف کنه بره دنبال کارت ملی . رفت و به پلیس + 10 هم تاریخ گم شدن کارت رو اطلاع داد و گفتن باید بره دفتر پیشخوان. اونجا هم راهنمایی کردن از سایت سازمان پست استفاده کنم که بماند قسمتی که باید تو سایت پیدا می کردم مربوط به اشیای گمشده را پیدا نمی کردم و خلاصه زنگ زدم بپرسم کارمندشون گفت باید برم اونجا و گفتم این یه دوره باطله و گوشی رو قطع کردم و یه شماره دیگه گرفتم یه کارمند دیگه راهنماییم کرد و اسم و فامیل رو پرسید و گفت نه پیدا نشده.
بعد که گوشی رو قطع کردم خودم وارد قسمت مربوطه شدم و اطلاعاتم رو وارد کردم دیدم شکر خدا یه مورد هست. ( انگار توقع داشتم کارتم سود کرده باشه و بیشتر شده باشه)
دوباره تماس گرفتم راهنمایی کردن باید برم اداره پست منطقه پستی .
خلاصه بابا هم فرداش زحمت کشید و رفت و دوباره اونجا یه مبلغ ناچیز گرفتن که ببینن آیا یه همچین موردی هست یا نه! ( حالا می دونستیم که هست) بعد هم گفتن فرداش کارت رو پست میاره به آدرسمون.
خداروشکر که پیدا شد چون من مقاومت می کردم تو این مدت اصلا راضی نمی شدم برای کارت المثنی اقدام کنم با این که حتی 40 روز دیگه آماده می شد.
( دوس نداشتم یه همچین چیز مهمی المثنی باشه مثل آدمای شلخته!)
در پایان از همه کارکنان اداره پست تشکر می کنم حتی از اون دزد یا شاید هم شخص یابنده کارت ممنونم که کارت را در صندوق پست انداختند.( راستی هنوز هم صندوق پست وجود داره؟!)
دوس داشتم کیف پول خردلی رنگم هم پیدا می شد.
تاریخ پیدا شدن کارت ملیم 29 بهمن ماه بود. تقریبا 11 روز بعد از گم شدنش.
آزمون ارشد
چند وقت پیش یکی از آشناها در مورد آزمون دستیاری وکالت حرف می زد و از سلیقه ای بودن حتی جوابا می گفت . بگذریم آزمون امروز خیلی سرگرم کننده! بود. شاید هم یه فرصت برا این بود که اگه احیانا سوالای بعد از زبان انگلیسی رو بلد نبودی یا شک داری یا حتی درست علامت زدی یه بار دیگه هم علامت بزنی یا اصلا دوباره علامت نزنی یا غلط جواب بدی تا یه مروری هم رو سوالا کرده باشی دیگه نخوای برگردی عقب خلاصه از سوال 126 تا یادم نیست کدوم سوال حدود 15 تا سوال عینا با همون چهارجوابی ها تکرار شده بود.
جای بسی تشکر و خوشحالی ست که به کسب یه همچین تجربه ای نایل شدم. جاتون خالی.
حاشیه آزمون:
دانشگاه الزهرا(س) ساختمان خوارزمی طبقه هفتم.
اینجا محل آزمون من بود. رفتم تو صف آسانسور. یه گروه سوار شدن و رفتن. گروه دوم هم سوار شدن حالا ساعت هشت و ده دقیه س . خیلی مهم نیس ولی آسانسور تکون نمی خورد. خدای من آدمای تو آسانسور مثل مجسمه های مادام توسو! حتی تکون هم نمی خوردن. رفتم جلوتر بلند گفتم خب تعداد زیاده پیاده شید تا حرکت کنه! می بینید هیچ کس حتی حرفی نمی زد فکر کنم به یک « مغز متفکر » تبدیل شده بودم! فقط یه نفر پیاده شد. همچنان مجسمه های مادام توسویی تکون نمی خوردن . پنج دقیه دیگه هم گذشت تا یکی از کارکنان آقای! دانشگاه گفت ظرفیت آسانسور زیاده و چن نفر پیاده بشن خلاصه کمی بعد دونفر دیگه هم پیاده شدنو حرکت کرد و اینطوری شد که من هم به همراه بقیه سوار آسانسور شدم و به طبقه هفتم رفتم.
بقیه اش هم که مهم نیس چون بالاخره همه تجربه های اینچنینی دارن.
خوبه یکی از سوالایی که دیشب خوندم اومده بود نامردا فکر نمی کردم اینقدر سال کشتار مردم میان مین ( یادم نیست ولی تو چین بود) اینقد نزدیک به هم بدن.
جوابی که ادوارد براون می شد رو فکر کنم کم رنگ زدم چون مطمئن نبودم و پاک کن رو تو کیفم جا گذاشته بودم. خدا کنه کامپیوترشون دستی! باشه و دل کامپیوتره به حالم بسوزه و اونو قبول کنه.
رفتنه هم با دو تا خانم آشنا شدم که برگشته یکیشون عوض شد، بالاخره هردو هم دانشگاهی بودن.
دارم به خودم می گم فری کاش همون دوسال قبل که کنکور دادی شروع کرده بود و خاطره می نوشتی . دارم می شم فری کنکوری.
دیگه بقیه اش باشه برای اردیبهشت اگه قسمت! شد.
روز امامت مولای غایب
ای کاش با سیل اشک های شوق، خیابان قدومت را بارانی کنیم.
روز به امامت رسیدن آقا امام زمان (عج) تبریک به حضرتش.
مهدی که عالمَند رهین کرامتش
سر زد طلع صبح نخست امامتش
همچون لباس کعبه که بر کعبه زینت است
زیبا بود لباس امامت به قامتش
امرز شد امام، ولی بوده است و هست
تا صبح روز حشر به عالم زعامتش
البشارة یا رسول الله
به خاطر خروج ماه صفر، پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « هر که پایان صفر را خبر دهد بهشت بر او واجب می گردد.»
حلول ماه ربیع الاول مبارک باد.