مهمونی با لباس غواصی
دیشب رفتیم بالماسکه خیلی خوش گذشت.
لباس غواصی پوشیدم.
او پایی گنده مخصوص باعث شد روی مچ پام کبود بشه.
من و خواهرم زود برگشتیم. ( مامان رو سپرده بودیم به زن دایی بابا و زن عمو )
قرار بود آخر مهمونی به بهترین لباس از نظر بقیه شرکت کننده ها جایزه بدن. ( که نمی دونم کی برد اما شانس زیادی داشتم تا قبل از اومدن پلیس انگلیس و سوپور محله)
خلاصه قرار شد سه ماه دیگه هم « خزپارتی » برگزار بشه.
اولین دفعه - و همون یه بار- که بالماسکه رفتم آذرماه سال 85 خونه همین دوستمون بود. اون دفعه زورو شده بودم با شمشیر پلاستیکی دختر همسایه!
سلام
این واقعا داستان خودتونه
بهتون نمیاد
سلام عزیز.وبلاگ خوبی داری ولی فکر کنم بهتر باشه به وبلاگ من یه سری بزنی مطمئن باش ضرر نمی کنی در ضمن یه وبلاگ دیگه تو لوکس بلاگ دارم تو قسمت پیوندها با این آدرس پیداش می کنی (به این آدرس هم سر بزنید)
در ضمن کنسی نکنی نظر نداده برگردی .