دوسالانه نگارگری یا ...

 دوسالانه نگارگری یا ...

شنبه رفته بودم نمایشگاه دوسالانه نگارگری
اما خب انگار نمی شه یه جا بری و نذارن با دید انتقادی نبینی!
اونجا که دیگه نگو و نپرس !!!
دیگه کار هنریه و سلایق متفاوت ! همینطور که آدما پیشرفت می کنن(!) هنر اون هم هنر نگارگری باید مترقی! بشه دیگه باید چهره های رئال و واقعی دم دستی بیان و تو تابلوها اون هم با چه اندازه بزرگی بنشینن نمی دونم شاید فقط تصویر نگارگری نشده «گارفیلد و اجدادش»  جا مونده بود که با تکنیک قلم و رنگ گذاری نگارگری تصویر بشه. 

طراحی ها همه کپی بودن انگار یه دختر یا همون معشوق رو از یک اثر از جناب فرشچیان! (اغلب از آثار ایشون کپی برداری می شه به دلیل کرشمه های زیاد و انطعاف پذیری تصویری آدما) و مرد رو هم از یه تابلوی دیگه. خب نمی گم الهام گرفتن بده اما اگه قراره اثری در خور و شایسته نمایشگاه! اونم دوسالانه انتخاب بشه به نکات مهمی توجه کنند. مثلا حداقل روی حالت ها و  فیگورهای طرح کار می کردن که تو ذوق نزنه. اسب های طراحی شده هم که انگار طراحشون اصلا نمی دونه اسب حیوانه یا یه مجسمه خیالی . می شه گفت در طراحی پای همه اسب ها اشکال وجود داشت. ( این ایرادها بیشتر دیده می شد وگرنه پوزه اسب ها هم خالی از ایراد نبود). 

بعضی آثار به نمایش دراومده هم که صاحبانشون پوستر طراحی کرده بودن حالا به این دلیل که کمی مثلا مینیاتور توی اون کار کرده اند یا از تکنیک های نگارگری بهره برده اند حضور چشمگیر! داشتن.  

بعضی تابلوها هم که مثلا بازآفرینی یه اثر بودن هم که دیگه اکه به جزئیاتش دقت می کردین وای! متوجه می شدین که یه دست با ظرافت رو چطوری اندازه دست یه آدم با بزرگنمایی چند برابر یا حتی بدتر با بی قوارگی که تناسب رعایت نشده طراحی و اجرا شده . پرسپکتیوهای همون آثر بازآفرینی شده هم که اصلا دقتی در اون نشده بود. حداقل می تونستن عینا به لطف این همه فناوری کپی کاری ساختار خطی و بدنه ای اونها رو مورد استفاده دقیق قرار بدن.

اما از حق نباید گذشت که بعضی آثار اندک شمار هم بودن که لایق تعریف کردن و دیده شدن هستن اما متاسفانه مثلا رفته بودم برای لذت بردن و هیچ عکسی نگرفتم ولی از عکسایی که برادرم گرفته اینجا استفاده می کنم. خیلی حیف شد که اسم اون چند نفر اندک شمار رو یادم رفته. امیدوارم خودتون برید ببینید و .. چشم تیزبینتون آنها رو پیدا خواهد کرد. 

بخش تذهیب بهتر از بخش نگارگری بود . کارهای «آقامیری»ها هم که خب در این بخش غوغا کرده بود. خلاصه در این بخش زیباییهای بیشتری رو میشه به چشم دید چرا که کیفیت آثار ارائه شده به مراتب بهتر  از بخش نگارگری ست . 

راستی در دوره قبل استاد فرشچیان هم شرکت داشتند که فکر می کنم بنا به دلایلی ( مثلا بی توجهی به زمان بازگرداندن آثار در مدت معین!)  اینبار شرکت نداشتن. 

محل برگزاری نمایشگاه دوسالانه نگارگری که تا ۱۰ اردیبهشت ادامه دارد در موزه هنرهای معاصر واقع در خیابان کارگر شمالی بعد از پارک لاله نرسیده به تقاطع فاطمی است.

فروردین روز و شرف الشمس

 فروردین روز و شرف الشمس 

در آیین مزدیسنی وقتی نام ماه و روز با هم موافق می‌افتد آن روز را جشن می‌گیرند. روز نوزدهم فروردین ماه که فروردین روز نام دارد از جمله آن است و آن را جشن فروردینگان یا فروردگان می‌گویند.‌ این جشن نیز همان طور که از اسمش پیداست به فره وهر درگذشتگان پاک تعلق دارد و به یاد روان آنان می‌باشد.  

همینطور در روز نوزدهم فروردین که به روز شرف الشمس معروف است اسم اعظم الهی را روی عقیق زرد یا پارچه یا کاغذ زردرنگ حک می کنند تا از برکات آن در طول سال بهره مند شوند.

دلم خنک شد

 دلم خنک شد!

بالاخره روزی رسید که تو برنامه نود علیه آقای علی دایی سرمربی برکنارشده تیم ملی حرف زده شه! چقدر خوبه که گروه آقای فردوسی پور کارشونو بلدن و با مستندات حرف دل مردمو به مسئولان فوتبال می گن.    

آخی ی ی ی... 

آقای علی دایی چی رو می خوای « گردن بگیری»؟ دیدی که با « تصمیم مردم و مسئولان » رفتی!( از گفته های علی دایی در کنفرانس مطبوعاتی ؛بخشهایی از آن در برنامه نود  در حال پخش است)

عید مبارک!

برآمد باد صبح و بوی نوروز         به کام دوستان و بخت پیروز 
مبارک بادت این سال و همه سال     همایون بادت این روز و همه روز
   

   سعدی  

پارک وی

پارک وی


خانم ها آقایان سلام

می خوام براتون چند چشمه شعبده بازی و نیرنگ نمایش بدم. ولی توجه داشته باشین من درست برعکس شعبده بازی هستم که توی سیرک نمایش می ده. اون مطالب دروغی رو به صورت حقایق نمایش می ده ولی من حقایق رو به صورت وهم و خیال درمیارم...


(دیالوگی که رها قبلا اونو برای صحنه واقعی تمرین کرده و روی صحنه ای که برای اجرای تئاتر در خانه درست شده، بیان می

کنه)

یه فیلم دیگه از فریدون جیرانیه که به موضوع عشق می پردازه ، شاید بشه گفت عشقهای وارونه اما نه مثل قرمز اونقدر تلخ بلکه خیلی تلخ تر حتی تلخ تر از قهوه تلخی که رها دختر بازیگر نقش اول فیلم دوست داره .

گوشزدهای خوبی داره فیلم . از همون منظر که به جزئیات توجه کنید و شک کنید . خب اینجا بهتره مثل تصمیم کبری دیر تصمیم بگیرید.

بازی خوب و روان نیما شاهرخ شاهی که یه عاشق دیوونه است. یه دیوونه واقعی با اون نگاه های سرد و بی روحش ، اون تکرارهای بی جا توی زندگیش مثل فقط یه فیلمو دیدن (قصه عشق)، نمی دونم چرا رها (با بازی رعنا آزادی آور) که کوهیار عاشقش بود اونقدر دیر از تکرارها خسته شد بعد چرا  آخر فیلم یهو دیوونه شد حتی خشن تر از کوهیار روانی که می گفتن خیلی هم خطرناکه رفتار کرد.

سیمین ( آناهیتا نعمتی) که زن پدر رها ست یه روانشناسه . پدر رها ( شریفی نیا) یه برج سازه همیشه مسته. سیمین با ازدواج بدون تحقیق مخالفه و می گه باید بیشتر این خانواده رو بشناسن اما پدر رها می گه نیازی به این کارا نیست و رها و کوهیار در محضر بدون مراسم و حضور فقط یه شاهد از طرفین عروس و داماد ازدواج می کنن. محضر را مادر کوهیار ( بیتا فرهی) غرق کرده ! عین جمله اییه که کوهیار می گه .حتی وقتی برای شام همان شب می رن رستوران آنجا رو هم کاملا رزو کرده اند. 

سکانس بعدی دوماه بعد داخل خانه کوهیار و رهاست. پدر و زن پدری رها وقتی اونا از مسافرت دوماه برگشته ان فقط یه بار تلفنی باهاشون حرف زدن ! به نظر عجیب میاد چطور سیمین و رها که رابطه پذیرفتنی با هم داشته اند به این سرعت فقط به حرف زدن کوتاه بعداز مدتی طولانی و نه حتی دیدن و پیامک و ....  اکتفا کرده اند؟ پدرش که توجیه داره اما فکر نکنم مستی حتی باعث بشه یادش بره فقط یه فرزند داره!


فیلم پرداخت های خوبی داره بازی نیما شاهرخ شاهی ،حتی بازی کم ولی روان و باورپذیر نیوشا ضیغمی و بازی رعنا آزادی آور که اوایل فیلم چنگی به دل نمی زنه و کمی مصنوعیه اما با پیشرفت فیلم و خصوصا یک سوم انتهایی فیلم از اون حالت تصنعی بیرون میاد و میشه حس رو تو نگاهش دید. شاید اون شیوه بازی ابتدایی فیلم هم بخشی از جنس بازی آزادی آور بوده باشه.


یه حرفی تو فیلم که سیمین به پلیس می گه که چرا باید یه همچین آدمای دیوونه ای تو جامعه بین بقیه مردم باشن ؟جالبه یعنی خودش نمی دونه بیمارستانهای روانی حتی برای پذیرش افراد نیازمنددرمان و حتی خطرناک هم جای کافی ندارن و باید تو نوبت باشن یا فقط برای مدتی از اونا مراقبت میشه که همین باعث می شه با خانواده هاشون و  در میان مردم زندگی کنن. آدمای روان پریش با درجات مخلتفی از این بیماری هستن ،حتی ممکنه رو صندلی اتوبوس کنارمون نشسته باشن، طوری که شاید ترسیده باشیم.

کارت ورود به جلسه

 کارت ورود به جلسه

 

سازمان سنجش کلاس گذاشته که آره  توی سایت ما می تونید از سه طریق جهت مشاهده کارت خود اقدام کنید در حالی که فقط باید شماره رهگیری داشته باشید می گید نه مثل من امتحان کنید

بعد متوجه این پیغام در بالای کادر می شید: 

« آندسته از داوطلبانیکه به علت عدم دسترسی به اطلاعات کارت اعتباری خود موفق به پرینت کارت ورود به جلسه نشده اند می توانندبا شماره تلفن های 43 الی 88802740-021 ستاد آزمون تماس حاصل نمایند .»
 

 در این مرحله تصمیم می گیرید با شماره های فوق تماس بگیرید که تازه اول ماجراست چون شماره ۸۸۸۰۲۷۴۰ الی ۲  « قطع می باشند و لطفا شماره گیری نفرمایید » و شماره سوم هم مدام بوق اشغال می زنه. 

تصمیم دیگر اینکه به دلیل پیشرفت علم و اختراع کامپیوتر و اینترنت اینبار به سراغ « تماس با ما» می روید تا مشکل خود را بیان کنید اما زهی خیال باطل؛ باید سوار بی آر تی شده و خود را به موقع به محل توزیع کارت برسانید تا مثل من که دیر رسیدم روز ۲۲ بهمن به جای رفتن به راهپیمایی! دوان دوان به درب محل توزیع کارت ورود به جلسه امتحان رفته و کارت مورد نظر را دریافت کنید که روز کنکور حتما با کیک یا بیسکوییت پذیرایی خواهید شد و مهمونی برپا شده از طرف سازمان سنجش در اول صبح با چشمان خواب آلود و یا بعدازظهر با شکم سیر و باز با چشمان خواب آلود خوش بگذره!!! 

برای آنها که درس خوانده اند و کارت هم دارند آرزوی موفقیت و شکست کنکور را دارم.

اکران جشنواره ای فیلم « عیار »

رفتم اکران جشنواره ای فیلم « عیار » با بازی محمدرضا فروتن، کامبیز دیرباز و پوریا پورسرخ.

موقع بیرون رفتن از سالن سینما کارت ارزیابی فیلم از نظر تماشاگران رو که زمان وارد شدن داده بودن تو خونه وسطی جایگاه مخصوص انداختم یعنی به نظرم فیلم متوسطی بود.

موضوع فیلم خوب بود از این منظر که آدما دچار پیش داوری هستن و پیش از جنازه گریه می کنن  و به یه بخش از زندگی آدمی نگاه کرده بود که تو یه شهر کوچیک طلافروش است. در گذشته وقتی یه مشتری مرد برای فروش مقدار زیادی طلا به مغازه اش میاد به او مشکوک می شه و پلیس رو در جریان می گذاره. اون مرد سارق هم به زندان می افته اما آخرین خاطره طلافروش از مردسارق تهدید اوست که اگه از زندان بیرون بیاد حسابشو می رسه. حالا چند سال از اون ماجرا گذشته و سر و کله مرد سارق زندان رفته پیدا شده . طلافروش هم از ترس انتقام سارق تصمیم به فراز از اون منطقه میگیره که در آخر داستان معلوم می شه سارق سابق قصد خریدن گوشواره طلا برای دخترش داشته که مدام دور و بر طلافروشی رفت و آمد می کرده و اصلا قصد انتقام جویی و آسیب زدن به طلافروش رو نداشته. (البته داستان فیلم حواشی دیگری هم داره که بود و نبودش به اصل داستان لطمه نمی زنه )

به نظرم فیلمی بود که اگه حتی از بازیگران معروف در آن استفاده نمی شد بازیگران تازه کار هم می تونستن همون طور ایفای نقش کنن . صحنه های پر از برف فیلم به عنوان لوکیشن های زیبا و حتی گاهی رعب آور خوب بودن و کمک به القای حس بی پناهی و این در خود فرورفتگی خیالی اوهام مرد طلافروش داشت. اما هرچی فکر می کنم هیچ چیز شاخصی نداشت . البته این نظر منه .



عادت کردن و فراموش کردن

داشتم وب لاگ اولد فشن را نگاه می کردم که این یادداشت را دیدم. نمی خواستم تو وب لاگم بگذارمش اما آدمها، عادت دارند فراموش کنند.  

ً واقعا ً نباید به کسی بگویید «دوستت دارم»، مگر این‌که جدا ً دوستش داشته باشید. ولی اگر جدا ً دوستش دارید، باید آن را بارها به‌ او بگویید؛ آدم‌ها زود فراموش می‌کنند.
- جسیکا / هشت ساله

تصویب های حرّافی شده!

تصویب های حرّافی شده!

بعد از گذشت چند روز از اعلام نرخ های جدید اینترنت پرسرعت امروز با همان تعرفه سابق ADSL ام را تمدید کردم. ( اون هم با این توجیه که هنوز ابلاغی در موردش ندارن)

تلویزیون: جعبه جادوی پر اشتباه

 تلویزیون: جعبه جادوی پر اشتباه

 

چند روز است که کانال های مختلف تلویزیونی به مناسبت روز قدس تصاویر سرزمین اشغالی فلسطین را پخش می کنند. هنگامی هم که سریالها یا هر برنامه دیگری از تلویزیون پخش می شود برای اینکه همچنان در ذهن مردم این روز و راهپیمایی روز قدس باقی باشد و به نوعی جلوی چشم بیننده باشد بعضی شبکه ها و کانال ها تدابیر تصویری تدارک دیده اند با دیدنش در گوشه صفحه تلویزیون مردم را شارژ کند. 

 شبکه دو تدبیری تدارک دیده ساده لوحانه و غرق در بی خبری. نشانه تصویری این شبکه تشکیل شده از بالا : یه کبوتر سفید با بالهای گشوده رو به سمت راست که تصویر مسجد الاقصی آن را پوشانده و نوشته ای در زیر آن. در نگاه اول چیزی که تداعی می شود آرم یکی از شرکت های آمریکایی معروف است که در ایران آن را بیشتر روی لباس و عطر و اسپری می شناسیم تا معروف ترین خدماتش یعنی مجله و شبکه رادیویی تلویزونی و اینترنتی . این دو نشانه تصویری تفاوتی که دارند این است که نشانه حک شده در شبکه دو اشاره به سمت راست دارد و آن آرم توضیح داده شده معروف به سمت چپ. 

 حالا قضاوت کنید در جامعه ای که اکثر نوجوانها و حتی کودکانش این آرم را می شناسند و تصاویر تلویزیونی را در کشورهای دیگر نمایش می دهند آیا بهتر نیست دقت بیشتری نسبت به تصاویر شود؟ حداقل کسانی که اینقدر نابخردانه شعور و درک مردم را دست کم می گیرند کمی به دنیای اطرافشان توجه داشته باشند و قبل از نمایش مضحکشان آن را بازبینی کنند.