قصیده ی نوروز در یک طنــز نـــوروزی

 این ای میل مناسبتی رو گذاشتم تا بیشتر لبخند بزنیم.

  قصیده ی نوروز در یک طنــز نـــوروزی

با پیدا شدن سر وکله ی حاجی فیروز؛ و به فراموشی سپردن خاطرات دیروز؛ و لبخند زدن به عمو نوروز؛ و اومدن بهار و مهیا شدن سور و سات عید نـــوروز؛ و دور هم جمع شدن کوچیک و بزرگ فامیل و عید دیدنی های پر شور؛ بالاخره بساط میوه و شیرینی و آجیل و انواع تنقلات به راهه الی الخصوص ریخت و پاش ماچ و بوسه هایی که پیش درآمد هر دید و بازدید و عیددیدنیه  تا جایی که اگه ماچ ندی عیدی هم نمی گیری و اگه بوس نکنی دید وبازدیدت عیـــدانه تلقی نمیشه! خلاصه ببخشید و بگذرید از این حرفای صد تا یه غازی که از من شنیدید چون همونطوری که میدونید من چندون بیان طنزآلودی ندارم و صد البته در مقابل دوستان عزیز و هنرمندی که دستی بر آتش هنر شعر و طنز دارند بنده دستم از چاره کوتاهه! ولی بهتون مژده بدم که در این ایمیل که ارتباط داره با عیــد و بهــار و از اینجور چیزهای خوب، شعر زیبایی رو براتون انتخاب کردم که از افاضات "بوالفضول الشعرا" که از طنزپردازان مطرح کشورمون هستند و بیان بسیار شیوایی هم در این مقوله دارند، توصیه میکنم فرصت خوندنش رو از دست ندید و اقلا اونطور نخندید که دل درد و سکسکه رو بدنبال داشته باشه ...
 

نوبهــــــــار آمـــد و آورد گــــل و یاسمنـــا

 

 خرج این عیــــــد در آورد همی دخـل منا!

 

 

پیشتـــــر زانکـــه رسد کوکبه ی مهمانان

نشد اینکــه بگریزیم بــــه دشت و دمنـا

 

 

تــــــا بجنبیم، یهـــــو بر سرمـان شد آوار

خیلی ازپیر و جوان، خـرد وکلان، مرد و زنا

 

 

تــــو نگـو بهر چنین یورش سختی قبلاً

کــــــل فامیل همـــاهنگ شده تلفننـــا

 

 

اکرم و اعظم و گلچهره و منظــر خاتون

صفدرو قنبروحـاج محسن ومشدی حسنا

 

 

عینهــــــو لشکــــر تاتار بیاورده هجـــوم

عسگر گنده شکم درجلوشان صف شکنا!

 

 

بر در خانه رسیدند و به رویش خواندند :

"عید را در سفر ستیم و کنــون در تِرنا!"

 

 

قلی سور چــــران از دل و جـان زد فریاد

گوییـا رستم یل گشت یهـــو نعــره زنا :

 

 

کـای فلانی د بجنب اینهمـه تاخیر مکن

باز کن در که قدیمی شده این فوت و فنا!

 

 

"عاقبت بـــــاز نمودیم و هجـــــــوم آوردند

لــــــه شد از بنـــده دم در، عضلات بدنا!"

 

 

بچه ها بر سر مـــن ریخته، فریاد زدند:

"رد کن این عیدی ما، بی چک و چانه زدنا!"

 

 

"پانصدی" دادم و گفتند :"عمو، شرمنده!

دو تومن هست مظنه، نه که پانصد تومنا!"

 

 

الغـــرض از شکمـــوهای قدَر قدرت شهر

گشت تشکیل بـــه ناگــــــاه یکی انجمنا

 

 

دیدم از جعبه ی شیرینی و ظــرف آجیل

پر شود جیب و سپس کیف، ز بعد دهنا!

 

 

شکم آن قــــــدر ورم کرده ز انبـــاشتگی

دو سه دگمه شده وا، خود بخود از پیرهنا!

 

 

گفتم آرام و متین : بهـر خدا رحم کنید

نه بر این مفلس بد بخت، که بر خویشتنا!

 

 

منتی نیست مرا بر همگـــــی تان بالله

میهمــــــانید و حبیبـــان حــق ذوالمننا!

 

 

لیک در موقع خوردن ز خـــدا یــــاد آرید!

پرخوری نیست به جز وسوسه ی اهرمنا

 

 

هر چه گفتم نشنودند و دو لپی خوردنـد

تا از این راه در آمد یهــویی کفـــــر منا

 

 

عاقبت داد زدم : ای همـــه از بیخ عرب!

خوردن العیـــد ، لَکُم ، دلهـرة الخرج لنا؟

 

 

چه کسی گفت که با میوه و آجیل حقیـر

خویشتن را خفـــه سازید به طرز خفنا!

 

 

سهم هرشخص دو قاچ وسه نفر یک میوه!

نه که هرشخص جداگانه شود پوست کنا!

 

 

سال دیگر نخرم میــــوه و شیرینی عیــد

چارپایه بخـرم با دو ســه متری رسنا!

 

 

شـــوم آونگ و از این هنگ خلاصی یابم

آن زمانکــــه شــــــــود آزاد روانم ز تنا!

 

 

همه گفتند که عید آمـــــد و شادی افزود

لیک بر بنده نیفزود بــه غیر از محنـــــــا

 

 

بوالفضــــولا بنگر حوصلــــــه ی تنگ مرا

ول کن این لحـن سوسولانه ی تن تن تننا

 

 

گرمنوچهری ازاین دست بهاری می دید

دیگر از عید ندادی همــــه داد سخنــــــا!

 

 

گفتم ای یار ز نوروز مکن این همــه داد

جــــای دیگــــر بطلب منشاء شر و فتنا

 

 

چشم وهمچشمی و اسباب تجمل شده اند

جمله تحریف گــر رسم و رسوم و سُننا

 

 

کاش و صدکاش که با خرج تراشی هامان

افتــــرا جات(!) نبندیم بـه جشنی کهنا!

نظرات 1 + ارسال نظر
سارو شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ق.ظ http://www.ranjbar58.blogfa.com/

سلام
خوبین؟
متن زیبا و وبلاگ زیبایی دارید
سال نو بر شما مبارک
به ما هم سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد