دیدن یه دوست
امروز رفته بودم یه مرکز خرید و داشتم دیگه آخرین انتخابمو برمی داشتم که برم صندوق برای صورت حساب که :
همکلاسی و هم نیمکتی و خلاصه دوست کلاس اول ابتداییمو دیدم. خیلی خوشحال شدیم دوتایی.
جالبه که اون منو از نیمرخم شناخت منم اونو از صداش و مدل خنده اش (همه رو اینطوری می شناسم) شناختم راستی که خیلی عوض شده بود. یه مامان حسابی و کمی چاق. پسر کوچولوش و همسرش هم بودن . شاید دیدار ما ۵ دقیقه هم طول نکشید اما خیلی خوشایند بود.
سه یا چهار سال پیش هم اتفاقی همدیگرو دیده بودیم. اون هم گذری و کوتاه.
نیم رخ ؟ این تو رو یاد چی میندازه؟
منظورت از نیم رخ « دماغمه » آره اتفاقا به دوستم گفتم که خوبه جراجی نکردمش!