دیدن یه دوست

 دیدن یه دوست


امروز رفته بودم یه مرکز خرید و داشتم دیگه آخرین انتخابمو برمی داشتم که برم صندوق برای صورت حساب که :

همکلاسی  و هم نیمکتی و خلاصه دوست کلاس اول ابتداییمو دیدم. خیلی خوشحال شدیم دوتایی.

جالبه که اون منو از نیمرخم شناخت منم اونو از صداش و مدل خنده اش (همه رو اینطوری می شناسم) شناختم راستی که خیلی عوض شده بود. یه مامان حسابی و کمی چاق. پسر کوچولوش و همسرش هم بودن . شاید دیدار ما ۵ دقیقه هم طول نکشید اما خیلی خوشایند بود.

سه یا چهار سال پیش هم اتفاقی همدیگرو دیده بودیم. اون هم گذری و کوتاه.

نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ http://ashpazkhoonesisijoon.blogspot.com/

نیم رخ ؟ این تو رو یاد چی میندازه؟

منظورت از نیم رخ « دماغمه » آره اتفاقا به دوستم گفتم که خوبه جراجی نکردمش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد